اول عشق
عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد شاهد از ما برهانید و دلم ماتم زد
نرگسی کز بر او خار هزاران باشد پیش چشمم بپرانید و به عقلم سم زد
عقل بیمار منم عاشق ابروی تو شد وز همه حال جهان شکوه ی من در هم زد
تا به اکنون تو بدیدی این دو دشمن را یار؟ عشق در آمد و عقلم به دلم پیوند زد
چون صدای نفسی از قفسی می آمد عشق پیدا شد و آن جور جفا بر هم زد
طره ی موی سیاهش که جدا از من بود همه یک باره به نوری من و او در هم زد
قصه اول عشقم تو شنیدی اکنون
حال دانی که چه آمد دل حا بر غم زد؟