قدح خون
اگرم شوق شوم ذوق شوم
تیر شوم بر پر پرکنده شوم
اگر آن عاشق عیار مرا کشت که کشت ور نه من خود بکشم بر ره او کشته شوم
اگر آن بی خبر مست مرا هوش دهد یا ندهد من خودم هوش و خبر در سر آن مست شوم
اگر آن یار به ما دل بدهد یا ندهد من خودم چاره کنم دل به کفن خفته شوم
اگر این ساقی به ما می بدهد یا ندهد من خودم خون بخورم کاسه ی پر کرده شوم
اگر این جمع خرابات مرا جست که جست ورنه پیدا نشوم یار سفر کرده شوم
اگر این شعر منم در تو اثر کرد که کرد ورنه خود حرف شوم دود و پراکنده شوم
اگر این عاشق گم کرده به مقصود رسید
چشم من آب خوردحای سر افکنده شوم